روزانه های یک بیمار اختلال جنسی

تکلیف روشن است نمیدانم کیستم !!!

روزانه های یک بیمار اختلال جنسی

تکلیف روشن است نمیدانم کیستم !!!

یادداشت شماره 29



     سلام به همه 



    زندگی بر وفق مراده و همه چی داره روز به روز بهتر میشه یه دوست خیلی خیلی خوب دارم که فکر کردن بهش هم من رو 


    آروم می کنه و نوع دیگری از انسانیت رو برام تداعی می کنه ، دانشگاه شروع شده کلاس و کار و کارهای شخصی و 


    شلوغی و ترافیک این شهر همه با هم دست به دل من دادند تا آروم آروم فراموش کنم آنچه رو که باید می کردم 


     به قول شاعر که میگه : نمی دونم ولی شاید بهشت اندازه ما نیست !!!!




     

یادداشت شماره 28



   سلام به همه 


     ترم جدید شروع شده و حسابی سرم شلوغه هنوز بلاتکلیفیم که ترم آخره یا یه ترم دیگه هم مونده با این برنامه ریزی 


      دانشگاه !!!!  


    تازه فهمیدم یعنی تازه که نه تازه باور مردم که ما آدما فقط عادت می کنیم همین وقتی بره یکم می لرزیم و غم و غصه وبعد


     تازه چشممون باز میشه که رفتنش آخر دنیات نیست وفقط گه گداری خاطره و تبسمی تلخ که شاید کمی ذهن رو درگیر کنه 



     تابعد....

یادداشت شماره 27

دوست عزیزم آزاده برام نظر گذاشتن که ترجیح دادم اینجا جواب بدم 


احساسی ندارم که بخواد بهم غلبه کنه همه چی یه جور دیگه شده انگار آرومم راحتم 


راستش خیلی مشکل ندارم که بخوام آویزون کسی باشم 



ببین عزیزم این گرایش طبیعیه و همین طوریه کلا شما نمی تونی انتخاب کنی مثل دقیقا خود شما که تو گرایشت دخیل نبودی 


ما هم همین طوری هستیم 



ولی یه چیز بگم از غرورم خوشم میاد با سکوت بدجور بهمش ریختم 

یادداشت شماره 26


 سلام 


        همه چی بر عکس شده حالا اون افتاده به دست وپا نمیدونم چی باید بگم از اینکه چرا ما آدما تا کسی برامون ارزش 


        قائله کوچکترین توجهی بهش نداریم و وقتی خوب خوب مثل خودمون شد تازه دلتنگ محبت هاش ومهربونی هاش 


        میشیم نمی دونم واقعا نظر شما چیه ؟

یادداشت شماره 25


 سلام 


 این چند روزه اتفاق های عجیبی برام افتاده و تغییر های زیاد احساسی برام پیش اومده که خیلی نمیشه راجع بهشون صحبت 


 کرد ، حالم به نسبت روزهای اول خیلی بهتره و تقریبا سوار بر زندگی شدم و افسار این اسب چموش رو تو دستام گرفتم 


 چند دوست بهم خیلی اظهار لطف دارن که مطمئنم اینها رو می خونن که همین جا ازشون تشکر می کنم


ودیگر اینکه هیچ ، اون رو هم می بینم ، بی تفاوت مثل خودش ....


    و خدایی که همین نزدیکیست .......


یادداشت شماره 24

زندگی میگذرد وقت رفتن که رسد کوله بار عشقم بر زمین می نهم و بار سفر می بندم و آن زمان عشق به بی چیزی این دار فنا


می خندد !!!!


هر بار که یه پیام یا نظر می بینم خیلی خوشحال میشم و احساس می کنم تو این دنیایی که مثل گرگ خون دیده شده تنها نیستم 


یادداشت شماره 22


   چیزی مرا به وصال قسمت بودن نمی برد 


   از واژه های دوجهی تکرار خسته ام 


من بی رمق ترین نفس این حوالی ام 


از بودن مکرر بر دار خسته ام 


من با عبور ثانیه ها خرد می شوم 


از حمل این جنازه هوشیار خسته ام 

یادداشت شماره 21

سلام 


ماه رمضون شروع شده امتحانام هم تموم شدن شب ها برنامه ماه عسل رو میبینم و خیلی هم دوستش دارم 


چند روز پیش اومده و میگه من میدونم برات کم گذاشتم و منو ببخش واز این حرفها 


 فقط نگاش کردم نگاه 


 همین !!!!!!

از من میخواد همدرش باشم !!!!! نوشته شماره 20


 سلام 


اومده بهم میگه عاشقش شدم و ازت میخوام کمکم کنی تابهش برسم نمی دونم نمیفهمه یا خودشو رو به نفهمی زده 


اصلا احساس می کنم آدمی رو که روبرومه رو نمی شناسم آخه من چه کاری می تونم برای اون بکنم 


یعنی واقعا متوجه این نیست که قلب آدمی از چه جنسیه 


بچه ها راهنمایم کنید لطفا ؟


ترک عادت !!!! نوشته شماره 19

  


 سلام به همه 


دیشب اومده بود تو مرام کم نذاره یه سری هم به ما بزنه کلی لباس نو تنش بود وقتی دید دارم نگاه می کنم گفت


 دوست دخترم  برام خریده خوبه بهم میاد چطوره ؟؟؟ 


با بی تفاوتی گفتم آره قشنگه چند دقیقه ایی تو سکوت گذشت و این و پا و اون پا کرد وگفت دیر وقته صبح باید بریم سرکار 


و  رفت با لبخند سری تکون دادم و لحظه ایی که سرم رو داشتم رو بالشت میگذاشتم آروم به خدا گفتم :


ممنموتم که بیشتر از این نذاشتی عمرم حروم بشه 


گرمای داغ تابستان !!! نوشته شماره 18

سلام به همه دوستانم 


  میخوام بعد از امتحانام سرمو به یه چیز گرم کنم دکتر بهش میگه آرت یعنی روحیه واحساستو ببر جای دیگه خرج کن همون


 گول زدنه خودمونه ولی خوب از هیچی بهتره عاشق موسیقی هستم اما احساس میکنم کروموزومش تو بدن من نیست شاید


 رفتم نقاشی نمیدونم اگه میشه بهم نظر بدید ازتون خیلی ممنون میشم 


راستی وقت بعدی دکترم نیمه تیرماهه ، داروهامم حرف نداره خدا کنه یه روز بدون دارو اینجور آروم باشم