روزانه های یک بیمار اختلال جنسی

تکلیف روشن است نمیدانم کیستم !!!

روزانه های یک بیمار اختلال جنسی

تکلیف روشن است نمیدانم کیستم !!!

یادداشت شماره 32


  هم سلام وهم خداحافظ ممنون از همه دوستانی که تا الان با من بودند و اظهار لطف داشتند اوضاع خوبه و لحظه ها در گذرند 


  ومن به هیچ عنوان آدم گذشته نخواهم شد 



  دیگر از اینکه با این عنوان در وبلاگی بنویسم احساس خوبی ندارم ، شهر در دست گرگهاست ، گرگها سواره بر بعضی دلها 



   باید برید ، باید رفت ، از ماندن بهتر است شکار می شوی ، درست در گوشه ایی که از هر طرف با زبانهایی آویزان به تو نزدیک 


   می شوند و فقط می مانی و آرام به زمین می نشینی !!!! خسته ام اما جنس خستگی ام  از جنس خستگی کشاورزی 


    که با رویش محصول و چیدنش آرام می شود              یا علی 

  

نظرات 1 + ارسال نظر
میلادا دوشنبه 3 شهریور 1393 ساعت 15:13

سلام مسیح جان خوشحالم که تونستی خودتادرست کنی یعنی یه جورایی خوشبحالت یه روزهایی یادداشت میگذاشتی درباره کسی که دوستش داشتی می نوشتی الاحستادرک میکنم میدونی طبیعت ما اینه همه ما دلهامون مهربانه ولی متاسفانه بزرگترین مشکل زندگیاداریم مشکلیکه برای هیچ کس قابل درک نیست یعنی هرچقدرهم سعی کنیم اون آدم قدیم نباشیم ولی آخرته نشین هایی ازمشکلاتمون رومیشه خداراسکرمیکنم چون حقیقت خودماپذیرفتم فقطای کاش روزی بتونم ازدواج کنم نمی دونم درسته یاغلط می‌سپارم به خدا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.