روزانه های یک بیمار اختلال جنسی

تکلیف روشن است نمیدانم کیستم !!!

روزانه های یک بیمار اختلال جنسی

تکلیف روشن است نمیدانم کیستم !!!

شروع من !!!! نوشته شماره 13


 اولین باری که این حس اومد سراغم کلاس پنجم دبستان بودم 


 هومن همکلاسیم بود دوست داشتم با او باشم یه من احساس تکیه گاه می داد واین به دلیل عدم توانایی و کنترل


 پدرم بر روی


 خانواده بود و زن سالاری مطلق که در ضمیر ناخودآگاهم به دنبال مردی برای تکیه به جای پدرم میگشتم 


این احساس روز به روز در من رشد می کرد و خوب یادم هست که روزی لباسهای خواهرم رو پوشیدم و آرایش کردم و


 به شدت به من حس خوب داد ولی با برخورد تند مادرم مواجه شدم که اگر علم امروزش را آن موقع داشت الان در


 این وضعیتی که هستم نبودم تمام زندگی من دوستانم بودند صدها بار عاشق شدن و دل کندن به بعضی میگفتم و


 برخی دلایل مختلف نمی توانستم بگویم یه عده سو استفاده و یه عده کناره گیری خسته شده بودم تا این


 آخریه پیداش شد 


بهش گفتم از مشکلم گفت: میشم همه زندگیت ،کمکت میکنم ،من تو رو درکت میکنم



حالا ازاون روزها 8 سال میگذره و آدمها عوض میشن با همه وجودم بهش حق میدم 


در برابر این مشکل خسته شدم ، درمونده شدم ، بارها توسط همین آدم تحقیر شدم ، تو دوستی هر وقت


 گلگی کردم حرف این مشکلمو کشونده وسط و سرم رو پایین انداخته ، اما هنوز زانوهام خم نشده ، هنوز


 میتونم مبارزه کنم 


تا آخرش حتی اگه آخرش لحظه آخرین نفسم باشه 


دوستانی که مثل من فکر میکنند بیاین دست به دست هم بدیم و اینجا رو یکنیم برای خودمون یه کافه


 اینترنتی کوچولو 


کسانی که تو این راه میخوان با من همراه باشند لطفا پیام بدهند 


مسیح 93/03/26  ساعت 10 صبح 

نظرات 1 + ارسال نظر
آزاده دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 14:43

بازم سلام
از قدیم گفتن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس
خدا رو شکر که الان هنوز جوانی و پر از توانایی برای اینکه آینده ات رو بسازی
فعلا همه انرژیت رو رو درسات بزار و فقط به این موضوع فکر کن ایشاا... موفق باشی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.